معنی رمان موریس آگوست بارس

حل جدول

رمان موریس آگوست بارس

پیش چشم بربرها


اثرى فلسفى از موریس بارس

عشق ها و دردهاى مقدس

لغت نامه دهخدا

بارس

بارس. [رِ] (اِخ) موریس. رجوع شود به باررس.

بارس. [] (اِخ) (پرهیزگار) شخصیتی بزمان بهمن. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 92 شود.

بارس.[] (اِخ) (ابن یهودا) بیرس. پشت دهم سلیمان (ع) تا به یعقوب اسرائیل. رجوع به بیرس و ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون چ 1336 بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 15 شود.

بارس. (اِخ) بارسمبورغ. نام قصبه ٔ مرکز ایالتی به همین نام در مجارستان، بر نهر غران در 6 هزارگزی شمال غربی لونج واقع گشته است. در گذشته موقع بسیار استواری داشته، ایالتش 142000 تن نفوس دارد که از نژادهای مجار و اسلاو و ژرمن ترکیب یافته اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).

بارس. (اِخ) بابرس. پارس. ابن اثیر در ضمن حوادث سال 295 هَ. ق. و مرگ اسماعیل بن احمد سامانی مینویسد: چون ابونصر احمد [فرزند اسماعیل] وارد نیشابور شد بارس کبیر از بیم از گرگان بسوی بغداد گریخت و علت بیم وی آن بود که امیراسماعیل هنگامی که گرگان را از محمدبن زید بازگرفت آنرا بپسر خود احمد سپرد و آنگاه وی را از حکومت آن ناحیه عزل کرد و بارس کبیر را بدان شهر فرستاد و در مدتی که بارس فرمانروایی داشت اموال بسیاری نزد وی از بابت خراج ری و طبرستان و گرگان گرد آمده بود که بالغ بر هشتاد بار میشد و او همه ٔ این اموال را برای گسیل کردن نزد اسماعیل حمل کرد ولی همینکه خبر مرگ اسماعیل را شنید آنها را بازگردانید و چون خبر شد که احمد بسوی وی می آمد بترسید و نامه به مکتفی نوشت و اجازه خواست تا نزد وی برود. مکتفی به وی اجازه داد و او با چهار هزار سوار بسوی مکتفی حرکت کرد.احمد سپاهیان خود را بتعقیب بارس فرستاد ولی به او نرسیدند و او از ری گذشته... و ببغداد رسیده بود ولی در این هنگام مکتفی درگذشت و مقتدر جانشین او شد. بارس در نظر مقتدر مردی بزرگ جلوه کرد و رسیدن او ببغداد پس از حادثه ٔ ابن مقسر بود از این رو مقتدر وی را با سپاهیانش نزد بنی حمدان فرستاد و حکومت دیار ربیعه را به او واگذاشت. اما اصحاب خلیفه نسبت به وی بیمناک شدند که مبادا برآنان تقدم جوید ازین رو با یکی از غلامان وی تبانی کردند تا او را زهر بخوراند و غلام مزبور او را مسموم کرد و آنگاه ثروت وی را بچنگ آورد و زن او را بزنی گرفت. و مرگ وی در موصل روی داد. (از کامل ابن اثیر ج 8 ص 3). و رجوع به ص 21 همان جلد و تجارب الامم ابن مسکویه ج 5 ص 60 و 75 و 76 شود.

بارس. (ترکی، اِ) به ترکی یوز را نامند و به هندی حجرالمحک. (فهرست مخزن الادویه). یوز. پلنگ. (دِمزن). لغتی است ترکی ریشه ٔ پارس بنا بنقل برهان جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ که همان یوز و یوزپلنگ باشد و با کلمه ٔ «ئیل » بمعنی سال ترکیب شود و سالی را که به روی پلنگ گردش کند «پارس ئیل » گویند. ادگار بلوشه ٔ فرانسوی در توضیحات کتاب جامعالتواریخ رشیدی (ص 56) قسمت فرانسوی آن آرد: در مغولی کلمه ٔ بارس در موارد مختلف در ادبیات ترکستان شرقی بمعنی ببر بکار رفته که در سانسکریت و لغت چینی نیز بهمان معنی استعمال شده است. از سوی دیگر مقریزی این کلمه را بطور اعم بمعنی سبع [حیوان درنده] ترجمه کرده است و بطور اخص بمعنی شیر آورده. تضاد میان این دوتعبیر واضح است زیرا کلمه ٔ بارس در نزد مغولان بمعنی حیوان بسیار بزرگ شکاری بکار رفته که آنرا میشناخته اند یعنی «ببر». مغولان و ترکان که بسوریه و مصر رفتند این کلمه را در محاورات خود بکار برده اند و چون درآن منطقه ببر وجود نداشته لذا بر بزرگترین حیوان درنده ٔ شکاری موجود در آن ناحیه شیر اطلاق شده و معادل ارسلان بکار رفته است. و اما علت اینکه چرا در ایران کلمه ٔ بارس «ببر» بر یوز و یوزپلنگ اطلاق شده و مفهوم اصلی خود را از دست داده با اینکه در این منطقه این جانور و نام آن «ببر» وجود داشته روشن نیست. رجوع به پارس و جامعالتواریخ بلوشه چ 1329 لیدن ص 55 شود.


سندس بارس

سندس بارس. [] (اِ مرکب) بیونانی قثای بستانی است. (فهرست مخزن الادویه).


بارس کبیر

بارس کبیر. [س ِ ک َ] (اِخ) همان بارس باشد. رجوع به بارس و احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 386-387 شود.


بارس طغان

بارس طغان. [رِ طُ] (اِخ) رجوع به بارزطغان شود.


بارس ئیل

بارس ئیل. (ترکی، اِ مرکب) سال پلنگ. (ناظم الاطباء). سال پلنگ، سومین سال دوره ای [گردش ستاره] مغول. (دِمزن). رجوع به بارس و پارس و پارس ئیل شود.


ارت بارس

ارت بارس. [اَ ت ُ رِ] (اِخ) ظاهراً اصل نام آربوپالس که آریّان مورخ او را در زمره ٔ سرداران پارسی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر در گرانیک (334 ق. م.) کشته شدند، یاد کند. (ایران باستان ص 1255).


بارس دیلم

بارس دیلم. [] (اِخ) سپهسالار امیر طاهر بوعلی به سیستان بود. رجوع به تاریخ سیستان صص 333-335 شود.


موریس

موریس. (اِخ) موریکیوس، نام کاملش فلاویوس تیبریوس موریکیوس (539-602 م.) امپراتور روم شرقی (582- 602 م.). وی در سال 591 به جنگهای ایران و روم خاتمه داد و درآخر کار با شورش سپاهیان روم در ناحیه ٔ دانوب روبروشد و مجبور به استعفا گشت (602 م.). فوکاس وی را به قتل رساند. رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 164 شود.

معادل ابجد

رمان موریس آگوست بارس

1357

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری